نشکن دلمو...

این یه هفته با هر سختی ای تموم میشه... عید هم میاد... سمینارم هم هر طور شده ارائه میدم... پرپوزالم مینویسم.. دفاع هم میکنم... فارغ التحصیل میشم... 

 

ولی سختی این روزها همیشه تو یادم میمونه... 

 

به خودم قول میدم تا زمانی که یاد آوری این روزها برام یاد اوری خستگی و بیخوابی و چشم درد و  غیره و غیره را به همراه داشته باشه... به دکتری حتی فکر هم نکنم!!.... 

 

------------------------- 

 

حالا همه ی اینها به کنار.... 

 

من فکر میکنم مشکلات درسی اصلا جزو مشکلات زندگی نیستند... ممکنه یه شب بیخوابی... با یه شب خواب راحت جبران شه... آدم هر طوریه بالاخره درسشو میخونه.. حالا گیریم چند بار هم بیوفته یا استاد راهنماش اذیتش کنه... یا هر چیز دیگه ای... ولی تموم میشه... خاطره اش فقط میمونه... 

 

 

ولی گاهی وقت ها یه اتفاق هایی میوفته... که خاطره اش هیچ وقت از ذهن آدم بیرون نمیره...  

 

گاهی یه کسی دل ادمو طوری میشکونه... که جای زخمش همیشه تو قلب آدم میمونه... (بخصوص کسی که آدم اصلا انتظارشو نداره...).... 

 

 

خیلی دلم شکسته.... خیلی....

نظرات 6 + ارسال نظر
ابراهیم یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:30 ب.ظ http://www.japelgroup.blogsky.com

وقت بخیر دختر آبان
برات آرزوی موفقیت در تحصیل ، آزادی در انتخاب و تصمیم ؛ و شادابی و زیبایی در عشق و دوستی هات دارم ...
ایام به کام
ابراهیم / سلیمانیه - کردستان عراق

نیما یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ب.ظ

بعضی زخما پاک نمیشن اما بی اهمیت میشن یه روزی !

میلاد یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ب.ظ http://tamana.blogsky.com

کدوم بیشرفی دلتو شکسته ؟؟؟!!! بگو تا حالشو بگیرم ... حال خودم گرفته شدا

مکث دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ق.ظ http://maks1359.blogsky.com

اخی این روزهای عید دلت شکسته؟ دل منم پارسال همین وقتها داشت می شکست...داشت ترک برمی داشت.

بوف دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ق.ظ

ما که ضامن مردم نیستیم اما در مورد خودمون خیلی باید مواظب و مراقب باشیم. یه جایی یه آدم خیلی خیلی معمولی یه دعایی کرد که عجیب رفت و ته قلب و زبونم نشست. ته به معنای انبار نه. یه جایی که دم دست نیست و به راحتی گم و پاک نمی شه.
یه جمله خیلی کوتاه و عمیق:
خدایا کمکم کن هر آن چه شکستم دل نباشد.

آمین یا رب العالمین

بوف دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ق.ظ

تا من و هم نسل های من و شما و بلکه قبلی ها کوچک تر بودیم، برامون می گفتن و می خوندیم و می شنیدیم که:
تا توانی دلی به دست آر
دل شکستن هنر نمی باشد

نمی دونم چند بار و چند سال این بیت شد موضوع انشا و سال ها می نوشتیم و قبض و بسطش می دادیم.
مایی که با اون آداب و ترتیب بزرگ شدیم امروز این شده حال و روزمون امان از نسلی که با ریتم 6 و 8 می خونه و بشکن و بالا میندازه که:
دلمو شکوندی برو حالشو ببر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد